-
کوه
شنبه 24 مردادماه سال 1388 22:06
من این پایین نشستم سرد و بی روح تو داری می رسی به قله ی کوه ... داری هر لحظه از من دور میشی ازم دل می کنی مجبور میشی تا مه راه و نپوشونده نگام کن اگه رو قله سردت شد صدام کن یه رنگ ِ مــُـرده از رنگین کمونم.. من این پایین نمیتونم بمونم ! خودم گفتم که تلخه روزگارت! من و بیرون بریز از کوله بارت دلم می مُـرد و راه ِ بغض و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 13:53
گل نازم تو با من مهربون باش واسه چشمام گله رنگین کمون باش اسیر باد و بارونم ، شب و روز گله این باغ بی نام و نشون باش من ، عاشقی دل خونم شکسته ای محزونم پناه این دل بی آشیونه باش دلم تنگه تو با من مهربون باش گل ناز ، اسمونم بی ستاره اس مثله ابرا ، دله من پاره پاره ست دوباره از رو تو هیچی بی درگاه نفس امشب برام عمر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 خردادماه سال 1388 18:52
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 22:11
«عشق سرخ است! سرخ سرخ، به رنگ خون، با همان صلابت، که از عقیق زخم سینه ، به بیرون می تراود، و شقایق و لاله ، بر گستره ی زمین ، می پروراند ؛ عشق آبی نیست! اگر اندوهی دارد ، میرا و فانی ، و شادی هایش اما ، جاودانی است! هرگز نمی میرد ، جان می بخشد ، و گاهی نیز ، جان میستاند! ولی همیشه ، زنده است ! »
-
باور ندارم
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 22:07
ازپشت شیشه می دیدم دستاش توی دست توبود دیگه بهم دروغ نگو نگو پیشت کسی نبود نگو که باورندارم حرفهای عاشقونتو جمع کن ببر از دل من اون عشق بچه گونتو برات یه بازیچه بودم تو لحظه های بی کسی گفتی فقط منو داری دل نمیدی به هیچ کسی اما فراموشت شده حرفهایی که بهم زدی گفتی به من عشق منی دیدی به من نارو زدی اگه نمیدونی بدون دلم...
-
بودن یا نبودن
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 17:05
من خسته ام و هیچ خواب ابریشمی نیست تا خستگیم را با خود به نیستی کشاند زمان در حرکتی تند و تکراری مرده است و هیچ گریزی نیست جز دویدن و فرسودن و زنده بگوری بغض نفس گیری راه بودن سیا ل و شفافم را بسته است و هیچ دست معجزه گری نیست تا گره آنرا به لمسی با سبکی بگشاید اشکهایم جاری به گونه ا م خشکیده اند و هیچ بوسه ای نیست تا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 19:55
از خوابم فرود آمدم، کنار برکه رسیدم. ستاره ای در خوابِ طلایی ماهیان افتاد. رشتهء عطری گسست. آب از سایهء افسوسی پُر شد. موجی غم را به لرزش نی ها داد. غم را از لرزش نی ها چیدم، به تارم برآمدم، به آیینه رسیدم. غم از دستم در آیینه رها شد: خوابِ آیینه شکست. از تارم فرود آمدم، میان برکه و آیینه، گویا گریستم ... سهراب نه .....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 19:45
عشق شروع قشنگیست برای دردهای متوالی بعدی!!! سرما با یلدا شروع می شود و عشق با تو دم غروب که سایه ها در امتداد خیابان قد می کشد یاد تو امتداد موسیقی بلندیست که نوازشش طوفانی را به یاد می آورد کنار کودکی ام به چشمهایت !!می اندیشم و فکر میکنم در حاشیه هر پلکت چند ستاره سبز جا میگیرد از ستاره که میگویم شب می شود و من به...
-
تنهایی
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 19:14
من اکنون کنار پنجره رویایم به تماشای رقص باد نشسته ام وتو در خلوت کودکانه ات به فکر زمزمه های دیرینه ات باش حتماُ یک روز در بامدادی بارانی کنار هم سبز می شویم بی شک آنجا تمامی حرفهایمان گل خواهد کرد گل خواهد کرد گل خواهد کرد.
-
به یاد غم و بچه های غم...
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 13:54
هدیه ی من در روزی که خودم دارم در تلخی شنا می کنم ممکن است زیاد به حال و هوایت سر وسامان ندهد: زمان می گذرد و تو هر روز زیبا تر می شوی آن قدر که باید به یادت بیاورم هم زبونه تنهایی هایت را تبصره ی این شعر را برای روز های سرد بپذیر: "هوا که سرد تر میشود تو هم هر روز قدم به قدم همراه با آن سرد می شوی و منی که آرزو...
-
دانلود آهنگ با صدای sportboy
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 15:08
دانلود آهنگ با صدای sport Boy کلیک کنید . . . . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 21:58
حالا دیگر از بهت اشاره ها پنهان می شوم و در میان این همه برج و بارو در میان این همه دیوارهای سرد فاصله بدنبال مهر عبور خویش می گردم و به داغ مهری که بر پیشانی ام خورده است و به عمق خطوط پیشانی ام !!! و به چروک های زیر چشمان ام که هر روز بیشتر از دیروز بر آئینه خود نمایی می کنند و به سکوت آئینه و به نهال لرزانی که در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 23:10
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 20:29
و بعد از رفتنت ... شبی از پشت یکی تنهایی و نمناک باران تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعاکردم .پس ازیک جستجوی نقره ی.درکوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید، با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی. « دلم حیران وسرگردان چشمانی...
-
رویاهای تباه شده...
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 21:07
عطا بچه ی غم پژمان به نام خدایی که آشنایی را در لبخند، لبخند را در دوستی، دوستی را در محبت، محبت را در عشق، عشق را در جوانی، و جوانی را در غم نهاد مثل یه خوابه. درست مثل یه خواب وقتی که در رویاهام می بینم که در دشت سرسبزی می دوم و با دوستانم بازی می کنم و خیلی شادم. اما وقتی که بلند می شم همه چیز به پایان می رسد ترمزی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دیماه سال 1387 21:41
بیشتر از این نمیشه توی برزخ معطل بود حتی اگر ایستگاه بعدی جهنم باشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دیماه سال 1387 21:34
مرگ اگر آید از این در گویم برو و از در دیگر بازآ سر برون آر زهر روزن و در تا ببینم ز همه سوی ترا اینکه می خندد در این شب تار اینکه آن دور ستادست بپا سایه ی مرگ جهان ست و من است اینکه می خواند پیوسته مرا من تورا دوست تر از جان دارم ای که می خندی از دور به من مرده ام من ، تو که یی ، پیشتر آی روی بنمای در این گور به من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دیماه سال 1387 21:17
برزخ در آیات و روایات آیات متعددی از قرآن کریم دلالت بر وجود عالمی متوسط میاندنیا و قیامت میکند که انسان بعد از حیات دنیوی در آن قرار گرفته ومتنعم یا معذب است. نظام برزخ از دیدگاه قرآن در مسیر انسانبهسوی لقای رب و قیامت قرار گرفته و انسان باید آن را پشت سر بگذارد. 1ـ «حَتّی اِذا...
-
گفتگوی مرگ و حیات ...
جمعه 13 دیماه سال 1387 21:10
حیات رو به مرگ کرد و گفت : تو پدیده تو پدیده ی شومی هستی که وجود را از موجودات می گیری . هیچ کس تو را دوست نمیدارد و همه از تو متنفرند . ای کاش نبودی !! مرگ هم در جواب گفت : من برای زندگی انسان و رساندن او به هدف نهاییش لازم ام . من کار بدی نمی کنم ، تنها انسان را از زمین به جای دیگری منتقل می کنم و انسان هم در آنجا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 20:40
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 19:00
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 14:21
ای ستاره ای ای ستاره ای که پیش دیده ی منی ! باورت نمی شود که : در زمین هر کجا ، به هر که می رسی خنجری میان مشت خود نهفته ست پشت هر شکوفه ی تبسمی خار جانگزای حیله ای شکفته ست! آن که با تو می زند صلای مهر ، جز به فکر غارت دل تو نیست. گر چراغ روشنی به راه توست ، چشم گرگ جاودان گرسنه ای ست! ای ستاره ، ما سلام مان بهانه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 20:45
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 22:26
نیستش نمیدونم کجاست چه می کنه ولی میدونم که ندارمش هیچ وقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم نه نه نمیخواستم که تو رو تو گم ترین آرزوهام ببینم ن نه نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم هنوزم دوست دارم آخه تو حول و ولای پریشونیه تو رو نداشتم که گیرو داره ... ای بابا دل تو هیچ حال اون خوش ای بی مروت! دیگه دلی میمونه؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 13:52
امشب میخوام برم یه جایی یه جای خیلی خوب ، یه جای دنج البته بار اولم نیست ؛ خیلی وقتا رفتم ... میشه گفت خلوتگه منه! یه جایی که هیچ کس نیست تا خلوت ام رو بهم بزنه البته گاهی صدای ماشینی از دور ؛ خش خش برگای روی زمین ؛ زوزه باد لابه لای حنجره درختا ؛ یا پارس سگ نگهبان از دور ... این سکوت رو کمی به هم میزنه آخه ساعت حول و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 17:31
ای پرندهء مهاجر سفرت سلامت اما به کجا میری عزیزم قفسه تموم دنیا روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری وقتی خورشیدی نباشه تا همیشه سوت و کوری می گذره روزای عمرت توی جاده های خلوت تابخوای برگردی خونه گم میشی تو باغ غربت واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیم دلخوشیم به این که شاید سحر رو یه روز ببینیم آخرش یه روزی هجرت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 14:23
کاش می دانستی من سکوتم حرف است حرف هایم حرف است خنده هایم خنده هایم حرف است کاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم کاش می دانستی کاش می فهمیدی کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند من کمی زودتر از خیلی دیر مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد تو نترس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 14:10
هر کسی سهم خودش را طلبید سهم هرکس که رسید داغتر از دل ما بود ولی نوبت من که رسید سهم من یخ زده بود سهم من چیست مگر؟ یک پاسخ؛پاسخ یک حسرت سهم من کوچک بود قد انگشتانم! عمق آن وسعت داشت! وسعتی تا ته دلتنگی ها! شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 22:53
عجب صبری خدا دارد عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم؛ که در همسایه ی صدها گرسنه، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم، نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم، بر لبِ پیمانه می کردم. عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم؛ که می دیدم یکی عریان و لرزان؛ دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین؛ زمین و آسمان را، واژگون، مستانه می کردم....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 22:53